تو اگر به حسن دعوي بکني گواه داري

شاعر : سعدي

که جمال سرو بستان و کمال ماه داريتو اگر به حسن دعوي بکني گواه داري
تو به اندرون جان آي که جايگاه داريدر کس نمي‌گشايم که به خاطرم درآيد
به کدام جنس گويم که تو اشتباه داريملکي مهي ندانم به چه کنيتت بخوانم
که قبول و قوتت هست و جمال و جاه داريبر کس نمي‌توانم به شکايت از تو رفتن
چه کنم به سرخ رويي که دلي سياه داريگل بوستان رويت چو شقايقست ليکن
مگر آن که ما ضعيفيم و تو دستگاه داريچه خطاي بنده ديدي که خلاف عهد کردي
همه بد مکن که مردم همه نيکخواه دارينه کمال حسن باشد ترشي و روي شيرين
چه کنند از اين لطافت که تو پادشاه داريتو جفا کني و صولت دگران دعاي دولت
نه چنان لطيف باشد که دلي نگاه داريبه يکي لطيفه گفتي ببرم هزار دل را
همه شب چنو نخسبي و نظر به راه داريبه خداي اگر چو سعدي برود دلت به راهي